صدام كن كه دوباره بشم عاشق عاشق
-عصباني ام . چون غريب به هزار بار ، شايد دو هزار بار ، حتي ميتونه سه هزار بار هم باشه كه گفتم از يك موضوعي خوشم نمياد . يعني نه اينكه خوشم نمياد ، متنفرم و روي رابطه مون به شدت تاثير داره . به شدت ناراحتم ميكنه و تمام آرامش مو ميگيره . به شدت . وقتي بازم تكرار ميشه يعني چي ؟ واقعا تكرارش چه معني اي داره به جز اينكه "برام مهم نيس تو داري چي ميگي ؟!" اين و با عشق گفتم ، با خواهش گفتم ، با جديت گفتم ، با عصبانيت گفتم ، با مهربوني گفتم ، به آلماني گفتم ! و الان ديگه مطمئنم كه طرف مقابل من براش مهم نيست . والسلام . و آره عصبانيم كه اوني كه خودشو به زمين و هوا ميزنه منم و اوني كه به هيچ جاش نيست طرف مقابلم ! بعضي موقعيت ها هست كه اينطوريه كه بايد پرتشون كني يك گوشه و نگران عواقبشون نباشي وقتي اوني كه بايد نگران عواقبش باشه نيست . ولي من چون اسكولم و بايد نگران همه چيز باشم اين موضوع ساده رو نمي فهمم .
-تمام امروز هوا مه آلود بود . عصري دنبال يك سري كار اداري و علافي دوباره رفتم فرانفكورت و اونجا هم به شدت مه آلود بود . ساختمون هاي بلند تا نصفه ديده ميشدند و نصف ديگرشان در مه گم بود . خيلي رويايي . برگشتني يك ميكسي از اسپاتيفاي گذاشتم . بعد وسط يك سري آهنگ جديد يهو يك آهنگ از هايده پلي شد . من فكر كردم با همه ي زيبايي اين جاده ي مه آلود ، چقدر دلم گرفته و خسته ام . حتي اين شونه درد لعنتي كه مدتيه مثل بختك افتاده روي جونم هم بيش از اندازه روي دوشم سنگيني كرد . در همين اثناها وارد اتوبان شدم و سرعتم كه به سرعت زياد شد صداي آهنگ هم اتوماتيك بلند شد و يهو حس كردم هايده ايستاده جلوم و داره فرياد ميزنه : صدااام كن كه دوباره ، بشم عاشق عاشق ... روح اين زن الهي كه شاد و در آرامش باشه كه در همين دو تا جمله اش چقدر حس و داستان و رنگ و صدا بود . تركيب صداش با اون هواي مه آلود و تنهايي من چيز اندوه بار وافيوني اي شده بود . اينقدر اندوه بار بود كه ميخواستم اشك بريزم . واقعا ميخواستم اشك بريزم اونجايي كه گفت : تو قلبت كي عزيزتر شده از من ؟ واقعا تو قلب احمقش كي عزيزتر شده از كسي كه ميگه "بيام با يه اشاااااااره" ؟! جاده ي مه آلود ترسناك و هيجان انگيزه . وقتي از ماشين هاي لاين بقلي فقط چراغ هاشونو ميبيني و از لاين خودت به سختي فاصله ي كوتاهي از روبه روت رو . برگشتم خونه و فهميدم براي طرف مقابلم مهم نيستم . به همين سادگي و سرراستي . و فكر كردم بايد يك جوري تلافي كنم . ولي ميدونم تلافي نميكنم . فردا بيدار ميشم . ميرم تو قيافه . بعد فراموش ميكنم و حتي ممكنه دوباره خواهش كنم كه باهام اين رفتار و نكنه . دوباره بشينم و توضيح بدم كه اين رفتار چه تاثيري روي من داره ، با عشق ، با عصبانيت ، با مهربوني ، با دعوا . همينقدر اندوه بار .
-اوضاع خيط است كه من سرم رو ميگيرن چيزم اينجاست چيزم رو ميگيرن سرم اينجاست !
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]