فضیلت های زندگی

فقط من یک روز بعد از پشت سر گذاشتن پی ام اس !

از صبح پا میشم و یک ریز قربون صدقه ی اهالی خونه میرم . هزار تا پلن عجیب غریب تو ذهنم می ریزم که فقط تلسکوپ هوایی رو هوا کردن توش نیست ! مثل چی این طرف و اون طرف میرم و سوراخ سنبه های خونه رو تمیز میکنم . احساس میکنم تمام انرژی های دنیا توم جمع شدند و به هر گوشه ای نگاه میکنم جز نور و زیبایی چیزی نمی بینم . یادم نمیاد دو روز پیش چرا اینقد گریه زاری میکردم وقتی زندگی اینقدر شگفت انگیزه . تا دوازده شب دور خودم می چرخم و هنوزم خسته نیستم و خوابم نمیاد . الان یادم اومد عصر قهوه هم نخوردم . دلم می‌خواد مثل یک پاندا لش کنم و چشم هامو ببندم و بابت اینکه زندگی اینقدر رنگین کمانیه تو دلم ذوق کنم . حتی رفتم روی ترازو و دیدم دوباره شدم ۶۶ کیلو ولی الان میگم اشکال نداره که . شصت و شیش کیلوت هم قشنگه ! نوش جونت هرچی خوردی . اصلا اینقد بخور بشی هفتاد و شیش . مگه چند بار قراره زندگی کنی ؟! به قرآن همینطوری فکر میکنم الان :))

و چون خیلی خجسته ام بگم که این پنگوئن پسر هم روزایی که خوبه خیلی خوب و خوردنیه . مخصوصا الان که یاد گرفته ناز کنه و بوس کنه و راه بره و با پاهاش به توپ بزنه و خودشو پرت کنه تو بغل من و مثل بچه گربه ها خودشو بماله بهم و بگه ماما . خیلیییی خوردنیه و اینکه من تا الان نخوردمش اینه که روزایی که اذیت میکنه هم خوب اذیت میکنه !