از تراپی ، خرید و شیرینی های زندگی
-هفت ژانویه نوبت تراپی داشتم و بیست و سوم یک نوبت دیگه . راستش پشیمونم . احساس میکنم دارم وقتم و تلف میکنم . اینو جلسه ی پیش فهمیدم . چون هرچیزی که داشتم میگفتم رو خودم هزار و شونصد بار بهش فکر کرده بودم و نتیجه گیریش رو هم کرده بودم و دوباره بازگو کردنش هیچ نگاه جدیدی بهم نمی داد . اصلا همونطور که به خانم دکتر هم گفتم اینقدر در چهار پنج سال اخیر خودمو تاریخچه مو زیر و رو کردم و تحلیل کردم که دیگه نقطه ی تاریکی نمونده . هنوز کلامی منعقد نشده بود خودم جواب خودمو میدادم . اصلا یک لحظه فکر کردم اینقدر بزرگ شدم و به بلوغ رسیدم که این جلسات چیز جدیدی برام نخواهد داشت . خانم دکتر هم چیز خاصی نمیگفت . چون خودم میگفتم و تحلیل میکردم و بعدم نتیجه گیری میکردم و اونم با سر تاییدم میکرد . دلم نمیخواد دیگه ادامه بدم . دلم نمیخواد دیگه چیزی رو شخم بزنم . از این شخم زدن در این سالهای اخیر به شدت خسته و فرسوده شدم .
دلم میخواست یکی بود و میتونست درد بعضی چیزها رو برام کمتر کنه یا رد بعضی چیزها رو که هنوز بعد از سالها به شدت اذیتم میکنه رو پاک کنه ولی میدونم فروید هم طرف مقابلم بود نمیتونست کاری بکنه . دلم میخواست یکی بود که میتونست کاری کنه که دیگه بعضی چیزها رو خواب نبینم . مثلا لوکیشن نود درصد خواب هام خونه ی دوران کودکیم نباشه ! واقعا چطوری میتونه این همه خواب با موضوعات مختلف در یک مکان رخ بده ؟! و این چه ناخودآگاه تخمی تخیلی ایه ؟!
- در این مدت اخیر تا تونستم پول به جاخالی گاو زدم . همین دو شب پیش نمیدونم چرا نصف شبی رفتم تو اپ ها اند ام و دیدم تخفیف داره و برای بچه ها و خودم چیزی خریدم . پریروز هم رفتیم بیرون راه بریم و باز یک بافت خریدم . همه ی این ها درحالیِ که وقتی تو دسامبر کاپشن و پالتوی مورد علاقه ام رو خریدم دیگه به خودم قول دادم تا اطلاع ثانوی هیچی برای خودم نخرم .
پی ام اس اینطوریه . شما میشینی و به خودت بابت رفع نیازهای اولیه ات هم فحش میدی . اینکه من لباس خریدم علتش این بود که از سال اولی که اومده بودم اینجا بافت نخریده بودم و بافت هام در شست و شوی های مکرر آب رفته بودند ! ولی الان دو روزه که هیچی تو کت ام نمیره و حاضرم برم تو دهه شصت و از شدت محرومیت بمیرم یا برگردم به دوران ماقبل تاریخ و با یک برگ روی جاخالیم راه برم ! ولی نرم تو تخفیف ها اند ام دو زار بدم یه چیزی بخرم !
و دیروز که یک جوش زیبا از زیر پوستم درومد با خودم فکر کردم که با اجازه ی همه زنان در همه ی دوران های تاریخ ، من به شخصه جاخالی میکنم به این تکامل که توش یا باید باردار بشی که درگیر عوارض پی ام اس نشی و بعد اونطوری بگا میری یا هرماه بخاطر اینکه باردار نشدی مغز و بدنت اینطوری تورو به فنا میدن !
- و اون روز داشتم به مامانم میگفتم که از تنهاییت لذت ببر . ازینکه هر زمان دوست داری میری بیرون و هرزمان خسته ای میخوابی و هر زمان دلت میخواد بیدار میشی و اون گفت : شیرینی زندگی به همین چیزایی که الان برای تو سخته . خواستم بگم زندگیم خیلی شیرینه . اینقد شیرین و خوشمزه است که دارم انگشتامم باهاش میخورم !
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]