ابزار وبمستر

از بهترین ابی دنیا

۴ بهمن ۱۴۰۳
۰۸:۵۰:۳۴
گریپ فروت

از کنسرت ابی برگشتیم . عجیب هم نیست که نمیتونم بخوابم . در چند ساعت گذشته اینقدر احساسات مختلف و بالا و پایین رو تجربه کردم که همین که سکته نکردم و هنوز دارم نفس می کشم جای شکرش باقیه .

چقدر این تجربه شگفت انگیز بود . چقدر احساس زنده بودن میکنم ، احساس خوشبختی بخاطر همچین تجربه ای و چقدر خوشحالم برای این زندگیم . ابی هنوز هم ابیه حتی اگه نفس کم بیاره یا شعر یادش بره . من حتی وسط کنسرت فکر میکردم ابی همیشه ابی بوده چه وقتی میگفتن مست میره روی سن و شعرها رو اشتباه میخونه ، چه وقتی میگفتن به خلیج فارس گفته خلیج عرب ، چه وقتی سال‌های سال فیلم های کنسرتش درمیومد که گند میزد . ابی همیشه ابی بوده . امشب هم چندباری کنترل صداش از دست خارج شد و چند جایی اشتباه خوند اما چه اهمیتی داشت واقعا ؟! ابی هنوز آهنگ هاش رو همونطوری میخونه که یک عمر شنیدی و واقعا هیچ اهمیتی نداره اگه هرکاری میکنه . حتی وقتی اومد روی سن و قبل از اینکه شروع کنه به خوندن گفت : آیییی ماشالااااا :) من فکر کردم اگه کنسرت همینجا هم تموم شه من دیگه چیزی نمیخوام . ولی ابی هنوزم ابیه و میتونه دو ساعت روی سن بخونه و آدم رو به اوج ببره . هرچند که من تمام امشب فکر میکردم چقدر عجیبه که اونی که رو به روی من میخونه اینقدر پیره و درحالیکه من هنوز جوونم و تموم زندگیم اهنگاشو شنیدم . یعنی فکر میکردم این رویارویی از نظر زمانی درست نیست . یا من باید پیرتر می بودم یا ابی جوون تر که بتونم اونو به همه ی خاطراتم یک جوری ربط بدم .

آخ که چقدر فکر میکنم چیزی دارم برای نوشتن . کنسرت ابی لحظه لحظه ی تمام دوران های زندگیم رو عین یک فیلم جلوی چشمم میاورد . اینه که مثل چی اشک می ریختم و گریه میکردم . حتی وسط هاش به زار زار زدن افتاده بودم و موجبات نگرانی همراهان رو فراهم کرده بودم ! حق هم داشتم . اون میخوند و زندگی من جلوی چشمم پخش می‌شد . نوجوونی ام ، سال‌های دانشگاه ، مسیرهای طولانی قطار ، روزهای اول بچه داری ، روزهای تنهایی ، روزهای اول مهاجرت ، روزهای خوشحالی ، روزهای ناراحتی ، حتی دوران کودکی ام وقتی توی اون ضبط سیاه گنده کاست هاشو میگذاشتن . و اشک میریختم چون دلم به حال خودم و نسل خودم می سوخت که تمام زندگیشون یک خواننده ی خوب داشتن . اینقدر دست خالی که تمام خاطراتشون گره خورده به یک صدا . و بعد احساس میکردم خوشبخت ترین آدم روی کره ی زمین ام که حداقل یک بار تونستم بدون واسطه ببینمش و بشنومش . و به جای زار زدن یک لبخند رضایت میشست روی صورتم . و بعد اون میگفت بیاید با هم برقصیم و بلند میشدم و می رقصیدم و فکر میکردم هیچ وقت اینقدر خوب نرقصیدم . ابی خداست و الهی که دست کم صد و بیست سال زنده باشه و بهترین زندگی دنیا رو بکنه و منم اینقدر خوش شانس باشم که یک بار دیگه ببینمش .

الان هنوز سکته نکردم ولی شاید تا فردا بکنم . اگه نکردم میام یکی دو تا فیلمی که در حالیکه داشتم از هیجان می مردم گرفتم و احتمالا نه سر داره نه ته رو ! اپلود میکنم .



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
فضیلت های زندگی
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فضیلت های زندگی است. || طراح قالب avazak.ir