از ذوق برای دیدن جاهای جدید
ما هم کم کم فهمیدیم چطوری میشه از زندگی بیشتر لذت برد . مثلا ما هم یاد گرفتیم از الان برای چهار ماه بعدمون برنامه ی سفر بریزیم و بعد کل این چهار ماه رو خوشحال باشیم و منتظر .
مثل من که از چند روزه منتظر ۱۲ اپریل هستم که قراره به مدت هفت روز بریم پاریس . پاریس در فاصله ی پنج ساعتی ماست ولی ما هنوز نرفتیم . وقتی ایران بودم و فرانسه میخوندم فکر میکردم اگه یک روز در توانم باشه که برم پاریس هرگز دریغ نمیکنم و حالا مدتهاست میتونم برم ولی نرفتم . شاید اصلی ترین دلیلش این باشه که هرکی اطرافمون رفته چندان راضی نبوده . همه میگفتند این تمیزی و نظمی که اینجا به وفور هست اونجا هیچ اثری ازش نیست . خودمون هم که یکی دوتا شهر کوچیک دم مرزی فرانسه رو رفته بودیم همین حس رو داشتیم . شاید این من رو یک مقدار نسبت به پاریس سرد کرده بود . و شاید اینکه مقصد جدید این اطراف برای ما زیاده و خب تا به پاریس رسید یکم طول کشید اما از وقتی این تصمیم رو گرفتیم احساس میکنم قراره با یک چیز باشکوه رو به رو بشم و چرا تا الان اینو از خودم دریغ کردم و واقعا چطور تونستم برای دیدن پاریس اینقدر صبر کنم ؟! حتی فکر میکنم اگه این دوستم اینقدر اصرار نداشت که بریم پاریس ، مقصد ما امسال ایتالیا بود . بهرحال دست تقدیر داره ما رو می کشونه پاریس و من که الان دارم با این واقعیت رو به رو میشم تازه احساس میکنم که "ای وای چقد خوب " و پاریس باید حتما خیلی جذاب بشه . مثل همون چیزی که وقتی زبانش رو میخوندم حس میکردم . حالا شاید فکر کنید از الان تا سه ماه دیگه کی مرده اس کی زنده ؟! و چطوری میتونی براش خوشحال باشی ولی من بهتون شدیدا توصیه میکنم این کارو بکنید . برای یک تعطیلاتی از قبل برنامه بریزید به این شکل که بلیط و اقامتگاه و همه چیز رو صد در صد کنید که مطمئن باشید تو اون تاریخ اونجا هستید و بعد ببینید چقدر روزهای باقیمانده زیبا میشن .
البته که ترجیح من برای گشت زدن در پاریس به همراه چهار تا بچه نبود ! ولی بخاطر پنگوئن که مدرسه میره دست ما بسته است تو انتخاب تاریخ و البته که وقتی دو تا بچه داری ترجیح میدی با کسی بری که اونم بچه داشته باشه و خدارو شکر که این دوست من اینجاست که پنگوئن هم از ایران با بچه هاش دوست بود و الان هم با هم حسابی بهشون خوش میگذره .
چند روز پیش که صاحب خونه ای که اجاره اش کردیم بهمون اوکی داد تا امروز هزار تا سوال عجیب غریب از چت جی پی تی پرسیدم درباره ی اینکه اونجا چی بخوریم ؟ اون خیابونش که کافه های خوشگل داره کجاست ؟ کروسانت قیمتش چنده ؟! من با اینقد میتونم عطر دیور مورد علاقه ام رو از خود دیور بخرم ؟ از این آدرس تا دیزنی لند رو با چه اتوبوسی بریم ؟ کتابخونه شکسپیر و شرکا رو چطور بریم ؟ کلیسا نوتردام باز شد یا نه هنوز ؟ و.. که حس میکنم الاناس بگه " دیوانه ! تا سه ماه دیگه کلی مونده ! برو فعلا زندگیتو بکن بعد نزدیک اون تاریخ که شد بیا این سوالا رو بپرس " و منم تعجب نخواهم کرد چون این هوش مصنوعیه و ذوق آدمیزاد رو برای دیدن جاهای جدید نمی فهمه. البته من کلا برای این موضوع زیادی ذوق دارم . یعنی فکر میکنم اینقد که من ذوق دارم برای دیزنی لند همین پنگوئن دختر نداره . یعنی من با یک ذوقی میگم : میدونی قراره بریم دیزنی ؟ و اون با یک حالت پوکر فیسی میگه : اره بابا بهم گفت . و اونجا فهمیدم حتی این ذوق رو بچه ام هم نداره و من احتمالا یک جایی از سیم کشی هام مشکل داره !
خلاصه که برای رسیدن دوازده اپریل خوشحالم . خیلی .
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]