از امتحان و همه ی حرف های بی ربط دنیا
-فردا امتحان زبان دارم و طبق معمول از صبح که چه عرض کنم از دیروز و روزهای قبلش درحال انجام هر کار چرت و پرت و بی ربطی که فکر کنید هستم به جز درس خوندن . امروز هم پا شدم و دیدم که سطوحی از استرس رو دارم ولی همچنان از صبح دارم دور خودم می چرخم و در آخرین حرکت تعجباتی ای که زدم یوتیوب رو باز کردم و دیدم یک ویدیو از مک کانهی آورده و شما فکر کن آدم ریخت این بشر رو ببینه و بعد بره درس بخونه ! درنتیجه ویدیو رو باز کردم و گوش دل سپردم به صدای ملکوتیش که حقیقتا داره سلام و علیک هم میکنه خیلی سکسیه و اینجا داشت با یک بنده خدایی استیک درست میکرد و یهو دست کرد تو جیبش و یک بسته ادویه دراورد و گفت : اینا رو خودم درست کردم برای مزه دار کردن گوشت استیک . قشنگیش اینه که داره حرف میزنه ادا درنمیاره و همینطوری معمولی اینقد خوب و جذابه . بعد یاد این افتادم یک زمانی پادکست هاشو که گوش می دادم اولش میگفت :
...Hey dear
و اینقدر اینو خوب میگفت که قبل از شروع قصه ی شبش با همین دو تا کلمه قادر بودی به خواب بری ! آیا واقعا جالب نیست که روز قبل امتحان نشستم و به چنین نتایج درخشانی دارم می رسم ؟!
-بله فردا امتحان دارم و درست همین فردا مهمونی شرکت همسرم بود که قراره تو کشتی برگزار بشه و من چهار ساله دارم میگم یه روز پاشیم بریم رو کشتی و هنوز نشده و الانم که فرصتی بود که بشه نشد . من نمیتونم برم و نه تنها نمیتونم برم بلکه هزارتا برنامه ریزی ام باید بکنیم که یکی بیاد پیش این بچه ها بمونه تا من کارم تموم شه و بعد بیام بشینم تو خونه و تا ساعت یازده شب تنها باشم و در و دیوار رو نگاه کنم !
-همچنان نه و نیم از ده پاره ام . واقعا این پارگی قراره تا کی ادامه داشته باشه ؟ بعد دیشب از کلاس که برمی گشتم ساعت نه و نیم شب بود و اینجا ساعت نه و نیم شب سگ هم در خیابان نیست چه برسه به آدم و من در سکوت و مه دل انگیز شب داشتم رانندگی میکردم و اینقدر خسته بودم که ترجیح دادم رادیو گوش بدم و شگفت انگیز این بود که رادیو در اون ساعت شب چقدر متناسب با فضا و زمان داشت موسیقی پخش میکرد و بعد یک آقایی اومد و با یک شوخ طبعی لطیفی گزارش آب و هوای فردا رو داد و یک خانمی با صدای ملایمی گفت که در اتوبان فلان به سمت فلان یک خودرو کنار جاده ایستاده ! و بعد گفت که صدای ما رو از ایالت رایلندز فالز می شنوید . خب این ایالت ما نیست و ایالت کناری ماست . بهرحال تا به خونه رسیدم از گوش دادن به این رادیو و اون سه چهار تا آهنگی که گذاشت به شدت لذت بردم و همسرم رو تحسین کردم برای تنظیم کردن رادیوی ماشین من روی این موج . رسیدم خونه و مراتب تحسینم رو بهش ابراز کردم و اونم گفت کلا دو سه ساعت از بچه ها دور میشی به حالت عادیت برمیگردی ! در واقع در جواب اون سوالم معتقده که این پارکی به زودی تموم میشه و منم جوری جوش میخورم که حتی جاش هم نمی مونه ! هوووم من که اینطوری فکر نمیکنم . این اسکارهای عمیقی و پارگی های عمیقی که من دارم تجربه میکنم به گمانم تا ابد یک جایی باقی می مونن
-دیگه برای اینکه به آخرین چیز بی ربط هم فکر کرده باشم بگم که کنسرت ابی سی دسامبره و من دارم فکر میکنم چطوری بپرم بغلش کنم که از کنسرت پرتم نکنن بیرون :)
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]